باز هم دروازه قلبم گشوده شد

بدان آنکه خود بدانم

بار دیگر دلم رسوای عشقی تازه شد

کبوتری بر دنیای وجودم پا نهاد

پرپر زد دلم را بی تاب کرد

نتوانستم جلو دارش باشم

دلم همراهش به سوی یار پر زد

دل او هم بی تاب شد

بستم دروازه ی قلبم را

کبوتر را از آن راندم

دلم دیگر رسوای عشقی دیگر نشد!

و بعد از آن،

همان گونه بی کبوتر ماندم

الیکا یحیایی

عشق واژه زیباییست

وقتی

تو در آن معنی شده باشی!

عشقم!

الیکا یحیایی

چه قد زیباست حضور تو

میون لحظه هام عشقم

با هر لحظه حضور تو

منم عاشق تر از پیشم

تو آغوش و نوازشهات

عجب حالی دارم امشب

اگه  زندگی این باشه

می خوام لیلای دنیا شم

من دستای تو رو دارم

همین بسته واسه بودن

دلیل زندگی من

تو ای عشقم

تو ای یارم

به انداه ی این دنیا

این آسمون و این شبها

دوست دارم

دوست دارم

الیکا یحیایی

لبخند زدی غنچه ی عشق

جوونه زد تو قلب من

یه عشق پاک و بی ریا

شد قسمت قصه ی من

دلم می خواست ببینمت

تو خواب و تو بیداریام

ببینمت بهت بگم

از ته دل تو رو می خوام

دوست دارم ای نازنین

این شاخه گل تقدیم تو

نامه رو بردار و بخون

قصه ی عشقمه به تو

یه نصیحت بکنم؟

عاشق نشو عزیز من

عاشقی سخته نمی خوام

غم و دلت آشنا بشن

هر شب تا صبح با اشک و آه

می خوام بیای کنار من

شاید طلسم شکسته شد

شدی یه روز قسمت من